بر روی هیچ چیز این دنیا اصرار نکن



موقعی اومدم  شروع به وبلاگ نویسی کنم که میگن عمرش سر اومده 

کسی چه میدونه شاید دوباره همه خسته از شبکه های اجتماعی برگردن به آغوش نرم و آروم وبلاگ

مثل خودم

امیدوارم اینجا بتونم بدون ترس از قضاوت بنویسم

heartوبلاگم تولدت مبارکheart

 


همیشه تو زندگیم جای خالی یه مرد که تکیه گاهم باشه، خالی بوده و هست

گاهی وقتها پدر، برادر یا اقوام هستن،اما خیلی به سختی 

خیلی جاها تو بدترین و دشوارترین لحظات زندگیم دوست داشتم یکی میبود دستامو میگرفت و میگفت ؛ خیالت راحت، اصلا فکرش رو هم نکن، اون با من

موقع هایی که پدر مثل همیشه برای انجام کارهای سخت و زمخت خونه شونه خالی میکنه 

دلم میخواد دنیا تموم شه 

​​​​​(هر موقع هم اومده یکاری انجام بده، گند زده رفته، باز باید خودم جمع و جور کنم)  

خسته شدم از بس که همه دشواری ها رو به تنهایی دوش کشیدم 

خیلی از کارهای مردونه زندگی رو به تنهایی انجام دادم بدون حضور پدر، بردار حتی خواهر 

​​​​شاید بگید کار که مردونه زنونه نداره! 

چرا داره. اونجا که وارد یه محیط مردونه میشی  که چشم ها دنبالت میکنن، اونجا که مجبوری به خاطر خرابی یه شیر آب یا خرابی وسایل خونه زنگ بزنی به تعمیرکار، و مثل بیشعور ها به خودش میگیره و فکر میکنه تو منظوری داری، حالت از هرچی مرده بهم میخوره 

اونجا که حق با توعه، ولی به خاطر اینکه یه مرد همراهت نیست و تو مجبوری به خاطر اینکه بهت بی احترامی و توهین نشه، ساکت بمونی 

اونجا که به خاطر سختی های کار، ظرافت های رفتاریت رو سانسور کنی  

اونجا که زن بودنت رو بذاری کنار و زمخت بشی و به خاطر تنهاییت تمام ناز و غمزه هات رو بذاری رو طاقچه دلت، خاک بخوره 

همون جا مرگ نگیت شروع میشه.  

​​​

​​

 


باید ببخشم تا رها بشم، اما نمیتونم

میخوام اما.

راستی که خدا چقدر میبخشه و ما باز هم خطا میریم!

خدا با اینکه میدونه بازم کج میریم میبخشه

اما من کجا و خدا کجا ! 

ولی با بخشیدن بعضی ها فقط حسِ حماقت بهت دست میده

درست همون لحظه که مومِ دلم نرم میشه و با خودم میگم ببخشش ،یادآوری یه گوشه از رفتارهاش سوزشی تو قلبم میندازه

فعلا نمیتونمکی بتونم نمیدونماصلا شاید هیچ وقت!
 

 

 


تولد وبلاگم رو تبریک گفتم یادم اومد از فراموشی بنویسم

ربطش رو الان میگم

میگن فراموشی یه نعمته که غصه ها و رنج هاتو دیگه یادت نمیاد

اما یه فراموشی هم داریم که یادمون میره آدم های زندگی مون رو هرچند وقت یکبار با حرف های قشنگ شارژ کنیم 

یادمون میره به خاطر کمک هاشون،به خاطر اینکه گوشِ شنوایی برای دردهامون هستن 

به خاطر اینکه حرف هاشون مرهمی بر دردها و خستگیهامون هست

به خاطر اینکه کنارمون هستن

قدردانشون باشیم

اونوقتی که با بی توجهی ها ، غفلت ها و بی مهری های ما شکننده و رنجور میشن به جای دلجویی ازشون

بهشون برچسب بی وفایی و عبوس بودن میزنیم

اینجاست که فراموشی ِنغمَته

فراموشی این دردها امکان پذیر نیست 

فقط در گذر زمان یاد میگیری بذاریشون تو صندوقچه ذهنت تا مُدام مرورشون نکنی

اونایی که آدمهای زندگیشون و خوبی هاشون رو یادشون میره سندرم فراموشی دارن

سندرم فراموشی حتی قویتر از اعتیاد، زندگی ها یا رابطه ها رو در هجوم بی رحمانه خودش درهم میکوبه

 

 


 

عجیب‌ترین هنجارها رو میشه تو همین مملکت دید!

سالادی از مذهب ،عُرف و مدرنیته، البته با درصد بالای عُرف،تاکید میکنم عُرف و عُرف و غُرف.لعنت به عرف

یک سری باورهای سنتی و کهنه که هم مردهاش و هم زنهاش دست به دست هم و سینه به سینه میچرخونن و حفظش می‌کنن

باورها و هنجارهایی که هم دامن دخترا و زنهاش رو گرفته هم پسرها و مردهاش رو

شاید بگید پسرا که دامن نمی‌پوشن،ولی غافل از اینکه اولین دامن رو ،پسرا تو بچگی‌شون می‌پوشیدن،البته بیشتر قدیم‌ترا

بعدش دامن های دیگه‌ای مثل مهریه بالا و خرج های آن‌چنانی برای عروسی و همه چیز تمام بودن در اول زندگی

و داشتن الگوهای غلط انتخاب بین دختر و پسر و الگوهای غلط شویی

باور به آفتاب و مهتاب ندیده بودن دختر !

ولی راحت بودن و صاحب حق بودنِ پسر در تجربه های مثلا زندگی!

فارغ از بحث مفصلِ درستی یا نادرستی این موضوع،تولد این اندیشه که نیاز ،مردونه است و تبعات اجتماعیش که همیشه انکار شده

موج ناخوشایندی از استفاده ابزاری از هر دو جنس به راه افتاد

حوصله نوشتن بقیه‌اش نیست.

فعلا تا همین جا.


 

صدای سخن‌ران مسجد گوهرشاد در همه صحن‌ها طنین انداخته بود،از انقطاع الی الله سخن میگفت و من در اندیشه‌ی دریایی از بوسه و آغوش در ساحلی از ناز و نوازش بودم.

حرف‌هایش هیچ تناسبی با حال من نداشت. مطمین بودم آن بریدگی از دنیا و انقطاع به سمت خدا که آقای خطیب میگفت، برای من از مسیر همین عشوه و آغوش میگذشت.

گواه این اطمینانم چشم‌های خیسم بود.

آقای بهجت گفته بود اشک از ملکوت می‌آید

و من این سرمایه ملکوتی را به پای نیاز خاکی و زمینی می‌ریختم!

سایه سنگین و سیاه دعاهای مستحاب نشده قلبم را می‌فشرد. این قدر دعای مستحاب نشده داشتم که دیگر عادت کرده بودم خودم بعد از دعاهایم راههای استحابتش را بررسی می‌کردم.

همیشه وقتی مامان برای بدهی‌های آقاجون دعا می‌کرد، او می‌گفت "آخه زن از کجا جور میشه"؟ و من هم در حَرَم به همین سرنوشت دچار شده بودم.

 

بُرشی از کتابِ همیشه دختر

به قلم محمد ترکاشوند


امشب باز برای ندانسته های عشق تواَم فال می‌گیرم

و باز نقش قشنگ تو و اسم عزیزت، تهِ فنجان من است

 چه خیال خوشیست باور اتفاق تمام فالهایم

تو مال من می‌شوی و امسال سال من است

شعر از
زهرا زهادت‌پور


heartheartheart

گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن

یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن

بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را

چون شیشه‌های دیده ما پرگلاب کن

ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد

ساقی به دور باده گلگون شتاب کن

بگشا به شیوه نرگس پرخواب مست را

و از رشک چشم نرگس رعنا به خواب کن

بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر

بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن

زان جا که رسم و عادت عاشق‌کشی توست

با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن

همچون حباب دیده به روی قدح گشای

وین خانه را قیاس اساس از حباب کن

حافظ وصال می‌طلبد از ره دعا

یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن

 

 


دیروز عکس های خواهرام و برادرم به همراه بچه هاشون رو میدیدم و اون روزهای خوب از جلوی چشمام رد شد

این روزها دیگه باید میومدن و فضای خونه رو به رنگ‌های گرم مزین میکردن و لبخندهای مامان و بابا رو دوچندان میکردن با حضورشون

بعضی وقت ها نعمت هایی داریم که ازشون غافلیم و وقتی ازشون محروم میشیم تازه میفهمیم چه چیز گرانبهایی داشتیم

چقدر دلم میخواست بودن و بغلشون میکردم 

خیلی دلتنگتونم


بعضی ها، اسمشون به شخصیت و رفتارشون میاد

و تو جزو همونایی هستی که انگار باید این اسم رو باید برات میذاشتن، اگه غیر این بود ظلم در حقت بود 

واقعا شایسته داشتن چنین اسمی هستی
و من هم تو رو شایسته این میدونم که اسم قشنگت بیاد تو صفحه‌ام

همون طور که تو تمام وجودم داره نقش میبنده این روزها

اتفاقی که فکر نمیکردم هیچ وقت درمورد کسی محقق بشه، فکرش رو هم نمیکردم روزی برسه که از کسی اسم ببرم

هرچند همو نبینیم، حتی اگه از یجایی به بعد دیگه نشه، حتی اگه یه روزی بیخبر از هم بشیم

حتی اگه یه روزی بلاکت کردم( اینو به جای تو گفتم wink ) چون ایمان دارم که اتفاق نمیفته همونطور که تو ایمان داری اتفاق نمیفته

همونطور که ایمان داشتم به این روزها، قلب آدم هیچ وقت اشتباه نمیکنه

تو همون گمشده قلبم بودی، محمدرضا

ا

 

 

 

 

 


اینقدر این مرد، فروتنه که گاهی دلم میخواست بذارتش  کنار

البته همین فروتنی و غرّه نشدنشه که من رو مجذوب خودش کرده

در کنار همه خوبی های دیگه اش

خیلی نگران میبینمش در رابطه با خودم، باید باهاش حرف بزنم و از نگرانی درش بیارم

البته حق میدم بهش

اصلا همه حق ها مال تو، خوبِ من

 

 


چهارشنبه سوری همیشه این پیام رو با خودش داره که یک عده، کاه مغز هیچ وقت نمیخوان خودشون رو رشد بِدَن

دوست دارن تو همون احوالات پارینه سنگی بمونن

همین الان با صدای یه انفجار جگرم به دو نیم شد

آخه حداقل همون آیین مثلا چهارشنبه سوری رو هم به جا نمیارن

شده میدون جنگ

جنگی که تمومی نداره، جنگ و مسابقه‌ ی کی از همه جاهل‌تره


 

 

 

هر آدمی با پاگذاشتن به دنیات ، ردِّ پای مخصوص خودش رو به جا میذاره

ردّ پاهایی که درد همراه خودشون میارن ویک عمر تلاش میکنی پاکشون کنی، هرچه محوتر، آرامش‌بخش تر

اما بعضی ردِّ پاها خواستنی‌اَن، دلت میخواد که به تمام وجودت پا بذارن

جای جایِ ساحلِ اقیانوسِ قلبت قدم بزنن 

و هیچ وقت پاک نشن، وهروقت بهشون نگاه میندازی، تو دشت قلبت، گلهای لبخند جوونه بزنن وگوشه‌ی لبهات بشکفند

مثلِ ردِّ پای خدا که روحت رو جلا می‌ده

ردِّ پاهایی که ردّ درد و رنج پاهای دیگه رو برات مَحو و مَحوتر میکنند

من ردِّ پاهای تو رو در آغوش میکشم

با من در ساحلم قدم بزن


همیشه آرزوی یه همصحبت، یه همراه که بتونم در کنارش تمامِ خودم باشم 

پیشش، خودم را سانسور نکنم، رو داشتم

به وقتِ حرف، افکار و احساساتم رو دستچین نکنم

بدون ترس و دلهره، از دنیای افکار و احساساتم پرده بردارم

دلهره قضاوت و سرزنش!

دلهره‌ای که اشتباهی نبوده و نیست

و همیشه همراهم بوده

شده آرزو باشه براتون وقتی افکار رو،بردوشِ کلمات میذارید، مخاطب‌تون بفهمه اونارو حتی اگه هم نظر نباشه

حتی با تفاوت دیدگاهها،بتونید راحت ودر کمال احترام حرف بزنید و حرف.

گاهی وقتها بی‌هدف 

حتی گاهی وقت‌ها نگاه‌ها کفایت کنن برای ناگقته‌ها

این روزها انسانی رو در کنار خودم میبینم که خیلی شبیه آدمِ این آرزومه

احساسم قابل وصف نیست

انگار خواب میبینم

 گفتم خواب، به یاد خوابی افتادم که چند ماه پیش دیدم وهمین چشم‌ها و نگاه رو دیدم و چقدرحسِ تو خوابم شبیه این روزهامه

اصلا کدومش رویاست و کدومش بشارت!

شاید جفت‌شون

هرچی هست خوبه، خوب‌.نهایت خوشی.

روزیِ همهsmiley

 


 

صدای سخن‌ران مسجد گوهرشاد در همه صحن‌ها طنین انداخته بود،از انقطاع الی الله سخن میگفت و من در اندیشه‌ی دریایی از بوسه و آغوش در ساحلی از ناز و نوازش بودم.

حرف‌هایش هیچ تناسبی با حال من نداشت. مطمین بودم آن بریدگی از دنیا و انقطاع به سمت خدا که آقای خطیب میگفت، برای من از مسیر همین عشوه و آغوش میگذشت.

گواه این اطمینانم چشم‌های خیسم بود.

آقای بهجت گفته بود اشک از ملکوت می‌آید

و من این سرمایه ملکوتی را به پای نیاز خاکی و زمینی می‌ریختم!

سایه سنگین و سیاه دعاهای مستحاب نشده قلبم را می‌فشرد. این قدر دعای مستحاب نشده داشتم که دیگر عادت کرده بودم خودم بعد از دعاهایم راههای استحابتش را بررسی می‌کردم.

همیشه وقتی مامان برای بدهی‌های آقاجون دعا می‌کرد، او می‌گفت "آخه زن از کجا جور میشه"؟ و من هم در حَرَم به همین سرنوشت دچار شده بودم.

 

بُرشی از کتابِ همیشه دختر

به قلم محمد ترکاشوند


 

 

 

همسر، همیشه زوج نیست!

 زوج اونیه که با یادش یا کنارش آرامش داری

ممکنه یکی اسمش تو شناسنامه ات باشه، همسرت باشه، کنارت باشه ولی همراهت نباشه، یارت نباشه

یکی هم ممکنه اسمش هرگز تو شناسنامه ات نره و هیچ وقت باهات زیر یه سقف نره ولی بهترین همراه زندگیت باشه

و چه مدینه فاضله‌ای میشد اگه همسرها علاوه بر همسر بودن، زوجْ هم بودن، همراه بودن، همدم بودن، مونس بودن

 

 


اینکه یه نفر یا یه قشری از جامعه، یک رفتاری رو نسبت به خودشون ناپسند بدونن و بی احترامی وظلم در حق خودشون بدونن

ولی در موقعیت مشابه همون رفتار مذموم رو از خودشون بروزمیدن برام غیرقابل پذیرشه

هیچ توجیهی نمیتونه افراد رو از تناقض زشت رفتاری و فکری شون تبرئه کنه

نمونه اش فضولی تو سبک زندگی دخترا و قضاوت کردنشون و تعیین و تکلیف های عُرفی مَن درآوردی براشون

ولی اگه یکی به یه رفتار یا ایده‌آل های پسرا نقدی وارد کنه عین این بچه تُغس هایی که موقع بازی جرزنی می‌کنن، داد و شیون راه میندازن

 

 

 


چند وقت پیش تونستم کسی رو که باعث جراحت عمیق قلبی و روحی در من شده بود،ببخشم

تصورش رو هم نمیکردم یه روز بتونم ببخشمش 

خداروشکر که چرک های دلم رو شست و زخم هامو مرهم شد

الحمداللهheart

اما چند روزه دل و فکرم درگیره حرفیه که به یکی زدم و امشب بهش پیام دادم منو ببخشه

چشم انتظارم جواب بده 

چشم انتظارِ جمله‌ی  حلالت کردم » هستمcrying


یه آغوش خسته یه حس لطیف

از این خواب تاریک با من نماند

♫   ♫   ♫   ♫♫   ♫   ♫   ♫

نشد شبی که سحر نکردم مگر که آتش در جان گیرد

نفس کشیدم که تیر آهم تو را به حسرت نشانه سازد

 

آدم ها وقتی چیز باارزشی میاد تو زندگی شون حواسشون نیست ، قدر نمیدونن

همینکه از دستش میدن متوجه میشن چه چیز باارزشی تو مشت شون بود و حسرت میخورن

بعضی ها هم هیچ وقت نمیفهمن !

 


 

تا تجربه نکنی، خامی، پخته نمیشه

اگه  تجربه کنی، بی هزینه نخواهد بود

اما.

اما بعضی تجربه ها خیلی گرون تموم میشن

درواقع برای بعضی تجربه ها بیشترین سرمایه عمرت،روحت و حتی جسمت رو، روی دایره میریزی 

آدمی همینه، اگه خطر نکنی، اگه دل به دریا نزنی، اگه.اگه.اگه.

بزرگ نمیشی . به بلندا نمیری . دلت دریا نمیشه 

برای بزرگ شدن، برای صبور شدن باید سفر کرد، باید به دل ناشناخته ها سفر کرد

دنیا مثل جنگل تاریکیه که با تولد بهش پا میذاریم

و وقتی که جون گرفتیم باید مثل پرنده کوچکی که پر زدن رو شروع می‌کنه روی پای خودمون وایسیم و بزنیم تو دل جنگل

تو این جنگل، تکلیفت با گرگ ها و کرکس ها معلومه 

اما وای از مارهای خوش خط و خال، وای از گربه های ملوسِ بی چشم و رو

امان از آفتاب پرست هایی که رنگ عوض می‌کنند

جیگرپاره ، این تجربه رو هم قاب کن بذار کنار بقیه تجربه ها

اما نذار اندوهِ روزگار خمیده ات کنه، با قامتی استوار راهت رو ادامه بده

اگه میزنجوننت، اگه زخم میزنن، اگه قضاوت میکنن، اگه عهدی زیر پا میذارن، خدا هست

 

پ.ن 

نبخشید، عوضش تلافی کرد و اون اشتباه رو مساوی کرد

منتهی با این تفاوت که جای خدا نشست و حکم صادر کرد

و من . من نیمه شب با چشم های اشک بار براش عاقبت بخیری دعا کردم

 

آره جیگر، نذار آدم ها سیاهی های دلشون رو بپاشن به روح و قلبت

تو دلت رو بزرگ کن ، به قول محمدرضا تو صبوری کن

دل قوی دار.

 


ما کربلا نرفته ها که هرسال زیارت عتبات عالیات رفتن عده ای رو میبینیم میگیم خوش به سعادتشون، ما چه بی نصیب موندیمsad

ولی یه عده از این کربلا و نجف رفته ها چنان زخم به قلب آدمها میزنن که آدم به خودش میگه،حیف اون کربلایی که تو رفتی و دودش کردی

واقعا به یقین رسیدم که توفیق در رفتن به کربلا و نجف نیست، توفیق اینه که از همون جای دوری که هستی قلبت شسته شه با عنایت شون و تو هم لیاقت حفظ اون حال خوبت را داشته باشی و حق رو از باطل بشناسی

یه عده زیارت امام حسین میرن ولی راه امام حسین رو قبول ندارن،یعنی میگن امام حسین در برابر ظلم قیام کرد اما میگن همون بود و فکر میکنن دیگه داستان قیام علیه ظلم تموم شده تا ظهور حضرت و هرکسی بخواد اینکارو کنه جنایت کاره

چطور میشه هرسال کربلا و نجف بری و برای طفل شش ماهه امام حسین اشک بریزی ولی به شهدای مدافع، نسبت های زشت و توهین آمیز بدی 

خدایا منو ببخش ،خانواده های شهدا منو ببخشن

و بهشون بگی: حرومزاده!!

مگه نه اینکه خداوند تو قرآنش گفته:

وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا

چرا در راه خدا جهاد نمی‌کنید و در راه (آزادی) جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک که (در مکه اسیر ظلم کفارند و) دائم می‌گویند: بار خدایا، ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آر و از جانب خود برای ما (بیچارگان) نگهدار و یاوری فرست »

یا حدیثی از پیامبر که فرموده‌اند :

 

إِنَّ النّاسَ إِذا رَأَوُا الظّالِمَ فَلَمْ یَأْخُذوا عَلى یَدَیْهِ أَوْشَکَ أَنْ یَعُمَّهُمُ اللّه ُبِعِقابٍ مِنْهُ؛

مردم آنگاه که ظالم را ببینند و او را باز ندارند، انتظار مى رود که خداوند همه را به عذاب خود گرفتار سازد.[نهج الفصاحه، ح ۸۳۳]

چطور میشه اینقدر کوته بین بود که فکر کنیم نبرد با دشمنان خاک و دین، محدود به مرزهاست

خدایا همه مون رو به راه راست هدایت بفرما که با خوندن چهارتا تاریخ اسلام، توهمِ اینو پیدا نکنیم که همه چیز رو فقط ما میفهمیم و حق از آنِ اندیشه ماست

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها