همیشه تو زندگیم جای خالی یه مرد که تکیه گاهم باشه، خالی بوده و هست

گاهی وقتها پدر، برادر یا اقوام هستن،اما خیلی به سختی 

خیلی جاها تو بدترین و دشوارترین لحظات زندگیم دوست داشتم یکی میبود دستامو میگرفت و میگفت ؛ خیالت راحت، اصلا فکرش رو هم نکن، اون با من

موقع هایی که پدر مثل همیشه برای انجام کارهای سخت و زمخت خونه شونه خالی میکنه 

دلم میخواد دنیا تموم شه 

​​​​​(هر موقع هم اومده یکاری انجام بده، گند زده رفته، باز باید خودم جمع و جور کنم)  

خسته شدم از بس که همه دشواری ها رو به تنهایی دوش کشیدم 

خیلی از کارهای مردونه زندگی رو به تنهایی انجام دادم بدون حضور پدر، بردار حتی خواهر 

​​​​شاید بگید کار که مردونه زنونه نداره! 

چرا داره. اونجا که وارد یه محیط مردونه میشی  که چشم ها دنبالت میکنن، اونجا که مجبوری به خاطر خرابی یه شیر آب یا خرابی وسایل خونه زنگ بزنی به تعمیرکار، و مثل بیشعور ها به خودش میگیره و فکر میکنه تو منظوری داری، حالت از هرچی مرده بهم میخوره 

اونجا که حق با توعه، ولی به خاطر اینکه یه مرد همراهت نیست و تو مجبوری به خاطر اینکه بهت بی احترامی و توهین نشه، ساکت بمونی 

اونجا که به خاطر سختی های کار، ظرافت های رفتاریت رو سانسور کنی  

اونجا که زن بودنت رو بذاری کنار و زمخت بشی و به خاطر تنهاییت تمام ناز و غمزه هات رو بذاری رو طاقچه دلت، خاک بخوره 

همون جا مرگ نگیت شروع میشه.  

​​​

​​

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها